ژنرال سامان



بهترین فیلم جشنواره: شبی که ماه کامل شد


بهترین کارگردان: نرگس آبیار(شبی که ماه کامل شد)


سیمرغ هنر و تجربه: همایون غنی زاده(مسخره باز)


جایزه ویژه هیات داوران: نیما جاویدی: سرخ پوست


بهترین فیلمنامه: محسن قرایی، محمد داوودی(قصر شیرین)


بهترین بازیگر نقش اول زن: الناز شاکردوست(شبی که ماه کامل شد)


بهترین بازیگر نقش اول مرد: هوتن شکیبا(شبی که ماه کامل شد)


بهترین بازیگر نقش مکمل مرد: استاد علی نصیریان(مسخره باز)


بهترین نقش مکمل زن: فرشته صدرعرفایی(شبی که ماه کامل شد)


سیمرغ زرین بهترین فیلم از نگاه ملی: بیست و سه نفر


بهترین فیلم بخش نگاه نو: مسخره باز


بهترین فیلم جشنواره: شبی که ماه کامل شد


بهترین کارگردان: نرگس آبیار(شبی که ماه کامل شد)


سیمرغ هنر و تجربه: همایون غنی زاده(مسخره باز)


جایزه ویژه هیات داوران: نیما جاویدی: سرخ پوست


بهترین فیلمنامه: محسن قرایی، محمد داوودی(قصر شیرین)


بهترین بازیگر نقش اول زن: الناز شاکردوست(شبی که ماه کامل شد)


بهترین بازیگر نقش اول مرد: هوتن شکیبا(شبی که ماه کامل شد)


بهترین بازیگر نقش مکمل مرد: استاد علی نصیریان(مسخره باز)


بهترین نقش مکمل زن: فرشته صدرعرفایی(شبی که ماه کامل شد)


سیمرغ زرین بهترین فیلم از نگاه ملی: بیست و سه نفر


بهترین فیلم بخش نگاه نو: مسخره باز


مدرسه که میرفتیم ، 

هربار که دفتر مشقمون رو جا میذاشتیم معلممون میگفت "مواظب باش خودتو جا نذارى" 

و ما میخندیدیم و فکر میکردیم نمیشه خودمونو جا بذاریم!

بزرگ که شدیم بارها و بارها یه قسمت از خودمون رو جاگذاشتیم؛

توى یه کافه،

توى یه خیابون،

توى یه خاطره،

توی گذشته.


بیشتر مشکلات زندگیمان از ‌آنجا شروع میشود که ما نه برای خودمان بلکه برای آدم های اطراف مان زندگی می کنیم.


- لباسی میپوشیم که مُد باشد!

- در رشته ای درس میخوانیم که کلاس داشته باشد!

- با کسی ازدواج می کنیم تا دهان مردم را ببندیم!

- بچه دار می شویم که برایمان حرف در نیاورند و این داستان تا آخر عمر ادامه دارد.


برای مردم زندگی کردن، یعنی خوشبخت بودن در ذهن مردم!

در حالیکه احساس خوشبختی کردن یک کیفیت درونی و شخصی است.

لازمه احساس خوشبختی، درک واقعیتهای زندگی شخصی و استفاده از شرایط موجود برای خلق بهترین های ممکن است


ﺷﻌﺮى ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩه از ایرج میرزا


ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺭﻫ ﻣﺮﺍ ﺬﺭ ﺑﻮﺩ

ﺧﻮﺍﺑﺪﻩ ﺑﻪ ﺭﻩ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﺮ ﺑﻮﺩ

ﺍﺯ ﺧﺮ ﺗﻮ ﻧﻮ ﻪ ﻮﻥ ﻬﺮ ﺑﻮﺩ

ﻮﻥ ﺻﺎﺣﺐ ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﻫﻨﺮ ﺑﻮﺩ

ﻔﺘﻢ ﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﺩﺭ ﻪ ﺣﺎﻟ

ﻓﺮﻣﻮﺩ ﻪ ﻭﺿﻊ ﺑﺎﺷﺪ ﻋﺎﻟ

ﻔﺘﻢ ﻪ ﺑﺎ ﺧﺮ ﺭﻫﺎ ﻦ

ﺁﺩﻡ ﺷﻮ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻦ ﺻﻔﺎﻦ

ﻔﺘﺎ ﻪ ﺑﺮﻭ ﻣﺮﺍ ﺭﻫﺎ ﻦ

ﺯﺧﻢ ﺗﻦ ﺧﻮﺶ ﺭﺍ ﺩﻭﺍ ﻦ

ﻧﻪ ﻇﻠﻢ ﺑﻪ ﺩﺮ ﻧﻤﻮﺩﻢ

ﻧﻪ ﺍﻫﻞ ﺭﺎ ﻭ ﻣﺮ ﺑﻮﺩﻢ

ﺭﺍﺿ ﻮ ﺑﻪ ﺭﺯﻕ ﺧﻮﺶ ﺑﻮﺩﻢ

ﺍﺯ ﺳﻔﺮ ﺲ ﻧﺎﻥ نَرُﺑﻮﺩﻢ

ﺩﺪ ﺗﻮ ﺧﺮ ُﺸﺪ ﺧﺮ ﺭﺍ؟

ﺎ ﺁﻧﻪ ﺑَﺮﺩ ﺯ ﺗﻦ ﺳﺮ ﺭﺍ؟

ﺩﺪ ﺗﻮ ﺧﺮ ﻪ ﻢ ﻓﺮﻭﺷﺪ ؟

ﺎ ﺑﻬﺮ ﻓﺮﺐِ ﺧﻠﻖ ﻮﺷﺪ ؟

ﺩﺪ ﺗﻮ ﺧﺮ ﻪ ﺭﺷﻮﻩ ﺧﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟

ﺎ ﺑﺮ ﺧﺮ ﺩﺮ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟

ﺩﺪ ﺗﻮ ﺧﺮ ﺷﺴﺘﻪ ﻤﺎﻥ؟

ﺎ ﺁﻧﻪ ﺯ ﺩﺮ ﺑﺮﺩ ﻧﺎﻥ؟

ﺩﺪﻡ ﺳﺨﻨﺶ ﻫﻤﻪ ﻣﺘﻦ ﺍﺳﺖ

ﻓﺮﻣﺎﺶ ﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﻘﻦ ﺍﺳﺖ

ﻔﺘﻢ ﻪ ﺯ ﺁﺩﻣ ﺳﺮ ﺗﻮ

ﻫﺮﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﺪ ﻣﺎ ﺧﺮ ﺗﻮ

ﺑﻨﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﺁﺭﺯﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ

ﺑﺮ ﺧﺎﻟﻖ ﺧﻮﺶ ﺭﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ

ﺍ ﺎﺵ ﻪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺧﺮﺖ

ﺟﺎﺭ ﺑﺸﻮﺩ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﺖ.


مامانم زن خیلی خوبیه.

از اون خوبایی که واسه خودش یه‌پا خانوم خونه‌ست.

از اونا که آشپزی و کدبانوییش بیسته!

از اون یی که با حرف زدن با مرد غریبه لپشون گل میندازه و چادرشو سفت میگیره!

مامانم خیلی زن خوبیه!

از اون خوبا که بابام دوست داره و هی قربونش میره و هی دورش میگرده!


چند سال پیش یه روز داداش بزرگم اومد و گفت عاشق شده!

می‌گفت طرف دختر خیلی خوبیه!

از اونا که تو دانشگاه جزء نمره‌اول‌هاست!

از اونا که ته منطقن و میشه یه عمر زندگیو باهاشون ساخت!

از اونا که حرف نمیزنن هرجا، و هر چیزیو نمیگن!

خلاصه اینکه خیلی دختر خوبیه!


وقتی اینا رو تعریف می‌کرد داداش کوچیکم اخماش تو هم بود!

وقتی ازش پرسیدم چته، با حرص گفت خب آخه چه جوری میشه عاشق همچین دختری شد؟!


یه هفته پیش واسه همین داداش کوچیکم رفتیم خواستگاری.

دختری که با سینی چایی اومد داخل، شیطنت از چشاش میریخت!

بوی عطرش کل اتاقو گرفته بود.

از اون دختر حاضرجوابا بود که اگه تو یه جمع بود صدای قهقهه‌اش همه‌جا پخش میشد! که دل داداش کوچیکه منو با همون نگاههای دلرباش برده بود.

داداش کوچیکم میگفت خیلی دختر خوبیه!


میدونی.

خوبِ آدمها با هم فرق میکنه!

مردم به خوب بابام میگن آپدیت‌نشده!

مردم به خوبِ داداش بزرگم میگن از دماغ فیل افتاده!

مردم به خوبِ داداش کوچیکم میگن قرتی!


از من میشنوین بگردین دنبال خوبِ خودتون.

با خوبِ خودتون زندگی بسازین و زندگی کنین، نه خوبِ مردم.


نه داداشِ من میتونه با یه زن مث مامانم به تفاهم برسه، نه بابام میتونه کنار دختر موردعلاقه‌ی داداشم آرامش داشته باشه!


بچسبین به خوبِ خودتون، حتی اگه از نظر بقیه خوب نباشه!


باور کنیدهرکس‌ درد خودش را دارد،دغدغه‌ و مشغله‌ خودش را دارد.

برای دیگران آرزو کنیم  بهترینها را، راحتی را.

یاری کنیم همدیگر را تا زندگی برایمان لذتبخش شود.

آدمها آرام آرام پیر نمیشوند. 

آدمها در یک لحظه با یک تلفن،با یک جمله،یک نگاه،یک اتفاق،یک نیامدن،یک دیر رسیدن،یک باید برویم و با یک تمام کنیم پیرمی شوند.

آدمها را لحظه ها پیر نمیکنند.

آدم را آدم ها پیر میکنند.

سعی کنیم هوای دل همدیگر را بیشتر داشته باشیم.


در آلمان دور  انداختن هرگونه بطری شیشه ای و پلاستیکی کار کاملا عجیبی محسوب میشود.

در آن کشور به علت اهمیت مسئله بازیافت شما می توانید با برگرداندن بطری ها به هر سوپر مارکتی بخشی از پولی که در ازای خرید محصول داده بودید را پس بگیرید. 


اما در کنار این قانون فرهنگ زیباتری شکل گرفته که معمولا مردم بطری هاشون را در کنار سطل آشغال ها میگذارند تا بى بضاعتها با برگرداندن آنها به سوپر مارکت پول خورد و خوراکشان را در بیاورند.


"انسان دوستى در هر شکل و آیینى زیباست"


همه چی از روز قرعه کشی شروع شد و تیم ما در گروه مرگ رقابتهای جام جهانی با تیمهای اسپانیا که در کلکسیون افتخاراتش هیچ چیزی کم نداشت،پرتغال که عنوان قهرمانی اروپا را یدک می کشید و مراکش که چندماه قبل با قدرت بعنوان قهرمانی جام ملتهای آفریقا دست یافته بود همگروه شد.همه از گروهی که ایران در آن قرار گرفت نا امید شدن ولی از طرفی هم از رویارویی ستاره های تیم ملی با شماری از بهترین بازیکنان جهان خوشحال بنظر می رسیدند.با نزدیک شدن به آغاز رقابتهای جام جهانی همه تیمها دیدارهای دوستانه خود را یکی پس از دیگری برگزار می کردند ولی در این بین تیمهای مختلف با بهانه های مختلفی از بازی جلوی تیم ایران سر باز زدند.این مسئله و یکی دو بازی ضعیف از تیم ملی در دیدارهای دوستانه باعث دلسرد شدن بخش زیادی از مردم شد.نکته بعدی که باعث متشنج شدن جو علیه تیم ملی و شخص کارلوس کی روش سرمربی تیم ملی شد اعلام لیست نهایی از سوی وی و دعوت نکردن از چهار مهره کلیدی در عرصه باشگاهی یعنی سیدجلال حسینی که بعنوان کاپیتان تیم ملی همه او را در ترکیب فیکس تیم ملی می دیدند،وریا غفوری که بازیهای درخشانی در تیم باشگاهی خود انجام داده بود،سیدحسین حسینی که در فصل اخیر لیگ برتر فوتبال کشور موفق شده بود رکورد دروازه بان های بزرگ لیگ از جمله احمدرضا عابدزاده،آرمناک پطروسیان و علیرضا بیرانوند را بشکند و همگان حداقل انتظاری که از کی روش داشتند این بود که حسینی را با خود به جام جهانی ببرد ولی کی روش در لیست نهایی خود یک چهره جوان به نام امیر عابدزاده را با خود به روسیه برد.و آخرین بازیکنی که کی روش از لیست تیم ملی کنار گذاشت کاوه رضایی بود که در فوتبال بلژیک بازی میکرد و در اولین فصل حضورش در فوتبال اروپا بسیار خوب درخشید و توانست جایگاه مستحکمی در ترکیب تیم خود بدست بیاورد ولی بازهم در تفکرات کی روش جایی نداشت. سرانجام بعد از کش و قوس های فراوان تیم ملی در نخستین گام جلوی مراکش که فقط با اندیشه برد پا به زمین مسابقه گذاشته بود صف آرایی کرد.دیداری که در ۲۰ دقیقه اول مسابقه شاهد بازی پر انتقادی از سوی بازیکنان تیم ملی بودیم ولی هرچه از زمان مسابقه گذشت بازیکنان تیم ملی توانستند به بازی مسلط شوند و بازی قابل قبولی از خود به نمایش بگذارند و در دقایق تلف شده بازی توانستند مزد بازی هوشمندانه خودشان رو بگیرند و با گل بخودی مدافع مراکش،فوتبال کشورمان بعد از ۲۰ سال به دومین برد خود در رقابتهای جام جهانی دست یافت.بعد از این برد تاریخی،تیم ملی باید در دومین گام به مصاف تیم ملی اسپانیای پر مهره و آماده برود که چندروز مانده به شروع مسابقات جام جهانی با حواشی فراوانی روبه رو شد و حتی مربی خود لوپتگی را از سمت خود اخراج کرد ولی اسپانیا همچنان یکی از مدعیان قهرمانی این جام به شمار میرود.تیم ملی مطابق انتظار با دفاع چندلایه و تحت فشار مقابل قهرمان جهان صف آرایی کرد و نیمه دوم جلوی فشار بی امان اسپانیایی ها کم آورد و سرانجام دروازه تیم ملی با غفلت مدافعان تیم ملی باز شد.بعد از گل،تیم ایران به بازی برگشت و بازی سزاوارانه ای جلوی ستاره های تیم ملی اسپانیا به نمایش گذاشت.حال سوال اینجاست که تیم ما که بعد از خوردن گل می تواند هر تیمی را تحت فشار قرار دهد چرا هر بازی را با تفکرات دفاعی آغاز می کند؟سوالی که باید در برنامه های به ظاهر تخصصی که به مسائل فوتبال می پردازد از سرمربی تیم ملی پرسیده شود ولی بعید بنظر می رسد رفتاری که مجری این برنامه با سرمربی های سابق تیم ملی داشت به بهانه بازیهای دفاعی و ضعیف از سرمربی فعلی هم بپرسد. وقتی هم که لقب کی روشی پور بهش داده میشه با لبخند جواب میده که بله من آقای کی روشی پور هستم هرکی هم هرچی میخواد بگه.ماهم باید دلمون رو خوش کنیم که این برنامه طبق شعار همین آقای مجری کاملا بیطرف هست و فقط حقایق رو میگه.بازهم به قول همین آقای مجری باید گفت شما مارو جیگر فرض کردی آقای کی روشی پور؟

و اما بازی سوم مرحله گروهی را مقابل تیم پرتغال انجام دادیم،بازی که با توجه به دوبازی قبلی انتظارات از تیم ملی بالاتر رفته بود ولی سبک بازی تیم ملی نسبت به دوبازی قبلی تفاوت چندانی نداشت.بازهم پرتغال حاکم بازی بود و بازیکنان ما با سردرگمی و زیرتوپ زدن های مداوم فقط سعی در دور کردن توپ از دروازه خودی داشتند،کاری که برخی کارشناسان عزیز از آن بعنوان کار دفاعی خوب از تیم ملی نام میبرند که کارلوس کی روش در هشت سال حضورش توانسته با حقوق میلیاردی انجام دهد.سوال بعدی اینجاست برای یاد دادن زیر توپ زدن به مدافعان باید به کسی حقوق میلیاردی داد و روی سر گذاشت؟

در بازی با پرتغال هم مطابق انتظار حرف زیادی برای گفتن نداشتیم و گل اول را هم دریافت کردیم و برخلاف بازیهای قبل بعد دریافت گل هم نتوانستیم بازی قابل قبولی از خود به نمایش بگذاریم چون کادرفنی تیم ملی طرح و برنامه ای روی کارهای هجومی نداشتند و همه فکرشان بر پایه زیرتوپ زدن های مداوم و دوندگی بی امان بازیکنان بود.ستاره های تیم ملی در این سه بازی اکثرشان از دل لیگ برتر بودن،همان هایی که چندماه قبل آقای سرمربی تیم ملی اذعان داشتند نمیتوانند جلوی امثال رونالدو بازی کنن ولی نمیدانم چطور شد که در هربازی امید ابراهیمی،وحید امیری و علیرضا بیرانوند ستاره های تیم ملی بودند و خبری از لژیونرهای پوشالی جناب مربی که سنگ شان را به سینه می زدند نبود!!!

به هرحال بازی با پرتغال هم با کمک داورهای ویدیویی و پنالتی که برای تیم ملی گرفته شد با تساوی ۱-۱ به پایان رسید و تیم ملی ما مثل ادوار گذشته نتوانست از گروه خود صعود کند.و چه خوب که نتوانست صعود کند چون در صورت صعود از مرحله گروهی هیچ بعید نبود اینبار جناب سرمربی بظاهر حرفه ای تیم ما پا را تا چه حد فراتر بگذارد و حتی به رئیس جمهور و سران مملکت هم بتازد و منت به سر ما بگذارد که من تیم تان را از نابودی نجات دادم و به دور بعد بردم.ولی این آخر ماجرا نبود و آقای سرمربی هنوز به کشور بازنگشته سرمربیان تیمهای لیگ برتری را که تیم ملی از بازیکنان تربیت شده همین مربیان هستند مورد عنایت خود قرار داده،کاری که در این سالها خوب یاد گرفته.مردم بظاهر فوتبال فهم ماهم گول بازیهای کثیف این آقای دلال شومن را می خورند.واقعا اینجاست که باید گفت از ماست که بر ماست.



سامان کیمیایی


1397/4/6


دیوانه و دلبسته ی اقبال خودت باش!

سرگرم خودت عاشق احوال خودت باش!


یک لحظه نخور حسرت آن را که نداری

راضی به همین چند قلم مال خودت باش!


دنبال کسی باش که دنبال تو باشد!  

اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش!


پرواز قشنگ است ولی بی غم ومنّت

منّت نکش از غیر و پر و بال خودت باش!


صدسال اگر زنده بمانی گذرانی

پس شاکر هر لحظه و هر سال خودت باش!


آنکس که بداند و بداند که بداند

باید برود غاز به کنجی بچراند


آنکس که بداند و نداند که بداند

بهتر برود خویش به گوری بتپاند


آنکس که نداند و بداند که نداند

با پارتی و پولی خرک خویش براند


آنکس که نداند و نداند که نداند

برپست ریاست ابدالدهر بماند!!


از فروردین که خیری ندیدیم

نه آن که رفته بود برگشت 

نه آن که بود وفا کرد 

بهار بود جانم ولی رنگ خزان داشت.

حالا اردیبهشت آمده.

کاش حداقل اردیبهشت کمی منصف باشد 

سفر کرده‌ای را باز گرداند 

عاشقی را به معشوق برساند 

مرگ نباشد، تولد باشد 

از فروردین که گذشتیم 

کاش اردیبهشت 

اردیبعشق شود.!


اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی،

و اگر هستی،کسی هم به تو عشق بورزد،

و اگر اینگونه نیست،تنهائیت کوتاه باشد،

و پس از تنهائیت ،نفرت از کسی نیابی.

آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد،

بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی.

برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی ،

ازجمله دوستان بد و ناپایدار،

برخی نادوست، و برخی دوستدار

که دست کم یکی در میانشان

بی تردید مورد اعتمادت باشد.

وچون زندگی بدین گونه است،

برایت آرزو مندم که دشمن نیز داشته باشی ،

نه کم و نه زیاد ، درست به اندازه ،

تا گاهی باورهایت را مورد پرسش قرار دهد ،

که دست کم یکی از آنها اعتراضش به حق باشد ،

تا که زیاده به خود غره نشوی .

و نیز آرزومندم مفید فایده باشی

نه خیلی غیر ضروری ،

تا در لحظات سخت

وقتی دیگر چیزی باقی نمانده است

همین مفید بودن کافی باشد تا تو را سر پا نگهدارد.

همچنین ، برایت آرزومندم صبور باشی

نه با کسانی که اشتباهات کوچک میکنند

چون این کار ساده ای است ،

بلکه با کسانی که اشتباهات بزرگ و جبران ناپذیر میکنند

و با کاربرد درست صبوری ات برای دیگران نمونه شوی .

و امیدوارم اگر جوان هستی

خیلی به تعجیل، رسیده نشوی

و اگر رسیده ای، به جوان نمائی اصرار نوررزی

و اگر پیری ، تسلیم ناامیدی نشوی

چرا که هر سنی خوشی و ناخوشی خودش را دارد

و لازم است بگذاریم در ما جریان یابند.

امیدوارم حیوانی را نوازش کنی

به پرنده ای دانه بدهی ، و به آواز یک سهره گوش کنی

وقتی که آوای سحرگاهیش را سر می دهد .

چرا که به این طریق

احساس زیبائی خواهی یافت ، به رایگان.

امیدوارم که دانه ای هم بر خاک بفشانی

هرچند خرد بود باشد

و با روئیدنش همراه شوی

تا دریابی چقدر زندگی در یک درخت وجود دارد

بعلاوه آرزومندم پول داشته باشی

زیرا در عمل به آن نیازمندی

و برای اینکه سالی یک بار

پولت را جلو رویت بگذاری و بگوئی : این مال من است.

فقط برای اینکه روشن کنی کدامتان ارباب دیگری است!

و در پایان ، اگر مرد باشی ، آرزومندم زن خوبی داشته باشی

واگر زنی ، شوهر خوبی داشته باشی

که اگر فردا خسته باشید ، یا پس فردا شادمان

باز هم از عشق حرف برانید تا از نو بیاغازید .

اگر همه ی اینها که گفتم فراهم شد

دیگر چیزی ندارم برایت آرزو کنم!


چندسالی ست که کارگردانان جوان و حتی بعضا باتجربه روی به ساخت سریال های نمایش خانگی یا به اصطلاح عامیانه سوپرمارکتی آورده اند.سریال هایی که در طول این سالها عادت کردیم یکی پس از دیگری در نیمه راه نصفه و بدون سرانجام به کار خود پایان دهند.سرمایه گذاران این گونه سریال ها با خرج های بسیار کلان و گردآوری بازیگران سرشناس و حتی سوپراستارهای محبوب و پولساز سینما، ویترین زیبایی برای کسب مخاطب ایجاد میکنند ولی با پخش فقط چندقسمت از هرکدوم از این سریالها ذوق مخاطب کور می شود.امر سریال سازی در یکی دو دهه اخیر در کشورمان بشدت مقوله حساس و تاثیرگذاری بوده ولی در سالهای اخیر با روی کار آمدن سریال های سوپرمارکتی که در اکثر مواقع با یک نگاه کوته فکر و بدون تدبیر فقط در ارائه کاری ولو بدون فکر و موضوع و داستان خاصی داشتند ضربه مهلکی به نوع نگاه عامه مردم به موضوع سریال سازی وارد کرده است.البته نباید از حق گذشت که کارهایی هم در شبکه نمایش خانگی ارائه گردید که حرف هایی برای گفتن داشت و در زمان خود مخاطبان بسیاری هم جذب خود کرد مانند (شهرزاد،عاشقانه،قلب یخی) و در ژانر طنز سریال قهوه تلخ ساخته مهران مدیری که به گواه اکثریت اهالی هنر بهترین کار مهران مدیری به شمار می رود ولی همین کار آقای مدیری هم به دلیل مشکلات سرمایه گذار فقط دو هفته مانده به پایان کار بدون سرانجام رها گردید.این روزها از جلوی هر مغازه ای که رد میشوی با پوستری خوش رنگ و لعاب از یکی از سریال های نمایش خانگی مواجه می شوی و هرروز هم خبری درباره اضافه شدن یک سوپراستار یا ساخت یک سریال جدید نمایش خانگی از یک کارگردان بنام و صاحب سبک به گوش می رسد ولی باز همان پروسه در حال تکرار شدن است و فقط ویترین عوض می شود چون عوامل اینگونه سریال ها در وهله اول به هیچ عنوان پایبند یک فیلمنامه بی نقص و بر پایه شخصیت سازی های واقع بینانه و بی نقص نیستند و با بی مسئولیتی تمام میخواهند فقط یک کار را در کوتاه ترین زمان به پایان برسانند و نظر و علایق و سلیقه مخاطب هم در کمترین درجه اهمیت برایشان قرار دارد.امیدواریم از این به بعد سریال های نمایش خانگی نظیر سریال دل به کارگردانی منوچهر هادی عزیز که در راه عرضه به بازار هستند به سرنوشت سریالهایی چون رقص روی شیشه،قلب یخی،قهوه تلخ ودچار نشوند و عوامل اینگونه کارها تغییری در رویه کاری خود اعمال کنند.



سامان کیمیایی


                                                                                              1398/3/13


هروقت خواستی پارچه‌ای» بخری؛ 

آنرا در دست مچاله کن» و بعد رهایش کن،

اگر چروک» برنداشت، جنس خوبی» دارد. 

آدم‌ها، نیز همینطورند

آدم‌هایی که بر اثر فشارها 

و مشکلات، اخلاق، و رفتارشان

عوض می‌شود، 

و چروک» برمیدارند.!

اینها جنس خوبی ندارند، 

و برای رفاقت، معاشرت، مشارکت، ازدواج و اعطای مسئولیت به ایشان،

به هیچوجه گزینهٔ مناسبی» نخواهند بود.

 مراقب انتخاب آدم های اطرافمان باشیم. هر کسی لیاقت هر چیزی را ندارد!


نوزدهمین جشن حافظ 98 (دنیای تصویر) به دبیری امید معلم برگزار شد. این جشن با هدف بررسی اکرانِ سالانه سینما و تلویزیون ایران برگزار شد. در ابتدای جشن ایمان معلم روی سن آمد و از طرف مرحوم علی معلم به حاضرین خوش‌آمد گفت. پس از وی رضا یزدانی به اجرای قطعاتی پرداخت. امید معلم، دبیر این جشن نیز طی سخنانی بر استقلال جشن حافظ و هیئت داوران تاکید کرد. هیئت داوران نوزدهمین جشن حافظ به قرار جواد طوسی، محمدرضا لطفی، سید آریا قریشی، آذر معماریان، امید معلم، دکتر امیر هوشنگ هاشمی، کسری ولایی، امیر پوریا، امیررضا نوری پرتو، علیرضا مجمع و خسرو دهقان بود.

 


در این دوره‌ی حافظ، فیلم سینمایی متری شیش و نیم»، ساخته سعید روستایی به عنوان بهترین فیلم سال انتخاب شد. جایزه‌های بهترین بازیگر مرد و زن نیز به ترتیب به پیمان معادی برای متری شیش و نیم»، نوید محمدزاده برای مغزهای کوچک زنگ زده»، باران کوثری برای عرق سرد» و شبنم مقدمی برای خجالت نکش» رسیدند. همانطور که اعلام شده بود، در جشن حافظ 98 از گلاب آدینه به پاس یک عمر فعالیت هنری تقدیر شد. تندیس افتخاری حافظ نیز به رامین جوادی، آهنگساز بازی تاج و تخت» تعلق گرفت. عادل فردوسی پور، مجری و تهیه کننده برنامه نود» به عنوان بهترین چهره تلویزیونی از نگاه مردم برگزیده شد. رضا عطاران نیز تندیس دستاورد فردی ویژه برای تاثیرگذاری در آثار سینمایی را دریافت کرد. در انتهای مراسم، جایزه ویژه هیئت داوران به حمید نعمت الله تقدیم شد. فهرست برندگان نوزدهمین جشن حافظ (دنیای تصویر) به شرح زیر است. برنده هر رشته، در ابتدای فهرست بولد شده است.



بخش سینما


بهترین فیلم:

متری شیش و نیم (به تهیه‌کنندگی سیدجمال ساداتیان)

بمب: یک عاشقانه (به تهیه‌کنندگی پیمان معادی و احسان رسول اف)

تنگه ابوقریب (به تهیه‌کنندگی سعید ملکان)

شعله ور (به تهیه‌کنندگی محمدرضا شفیعی)

عرق سرد (به تهیه‌کنندگی مهدی داوری)

عصبانی نیستم (به تهیه‌کنندگی رضا درمیشیان)

قانون مورفی (به تهیه‌کنندگی محمد شایسته)

کلمبوس (به تهیه‌کنندگی هاتف علیمردانی)

آشغال های دوست داشتنی (به تهیه‌کنندگی محسن امیریوسفی)

مغزهای کوچک زنگ زده (به تهیه‌کنندگی سعید سعدی)



بهترین کارگردان:

سعید روستایی (متری شیش و نیم)

رضا درمیشیان (عصبانی نیستم)

بهرام توکلی (تنگه ابوقریب)

هومن سیدی (مغزهای کوچک زنگ زده)

حمید نعمت الله (شعله ور)

مجیدرضا مصطفوی (آستیگمات)



بهترین فیلمنامه:

هومن سیدی (مغزهای کوچک زنگ زده)

حمید نعمت الله و هادی مقدم دوست (شعله ور)

سهیل بیرقی (عرق سرد)

هاتف علیمردانی (کلمبوس)

سعید روستایی (متری شیش و نیم)

پیمان معادی (بمب: یک عاشقانه)



بهترین بازیگران مرد:

پیمان معادی (متری شیش و نیم)

نوید محمدزاده (متری شیش و نیم، مغزهای کوچک زنگ زده و عصبانی نیستم)

نوید پورفرج (مغزهای کوچک زنگ زده)

سعید پورصمیمی (کلمبوس)

امیر جدیدی (عرق سرد)

امین حیایی (شعله ور)

مجید صالحی (کلمبوس)

جواد عزتی (هزارپا)

رضا عطاران (هزارپا)

سیامک انصاری (بمب: یک عاشقانه)

مهران مدیری (رحمان 1400)

فرهاد اصلانی (مغزهای کوچک زنگ زده)



بهترین بازیگران زن:

باران کوثری (عرق سرد)

شبنم مقدمی (خجالت نکش)

سارا بهرامی (دارکوب)

ساره بیات (اتاق تاریک)

هانیه توسلی (کلمبوس)

لیلا حاتمی (بمب: یک عاشقانه)

زهرا داوودنژاد (سهیلا شماره 17)

سحر دولتشاهی (عرق سرد)

ژاله صامتی (در وجه حامل)

ماهور الوند (هت تریک)

پریناز ایزدیار (متری شیش و نیم)

شیرین یزدان بخش (آشغال های دوست داشتنی)



بخش تلویزیون


بهترین مجموعه:

بانوی عمارت (به تهیه‌کنندگی مجید مولایی)

پدر (به تهیه‌کنندگی حامد عنقا)

حوالی پاییز (به تهیه کنندگی سعید پروینی)

دلدادگان (به تهیه‌کنندگی ایرج محمدی)

ممنوعه (به تهیه‌کنندگی علی اکبر نجفی)



بهترین فیلمنامه :

بانوی عمارت (احسان جوانمرد)

پدر (حامد عنقا و سیدحسین امیر جهانی)

دلدادگان (مهدی محمدنژادیان و بابک کایدان)

ممنوعه (علی اصغری و مهرداد کوروش‌نیا)



بهترین کارگردان:

عزیزالله حمیدنژاد (بانوی عمارت)

بهرنگ توفیقی (پدر)

همایون اسعدیان (لحظه‌ی گرگ و میش)

حسین نمازی (حوالی پاییز)

منوچهر هادی (دلدادگان)



بهترین بازیگر مرد کمدی:

امین حیایی (ساخت ایران 2)

سعید آقاخانی (نون خ)

علیرضا استادی (آرماندو)

محمد بحرانی (گلشیفته)

حمیدرضا آذرنگ (نون خ)

محمدرضا گار (ساخت ایران 2)



بهترین بازیگر زن کمدی:

نازنین بیاتی (گلشیفته)

مهناز افشار (گلشیفته)

نسیم ادبی (گلشیفته)

بهاره کیان افشار (گلشیفته)

مرجانه گلچین (زوج و فرد)

ناهید مسلمی (زوج و فرد)



بهترین بازیگر زن درام:

پانته‌آ پناهی ها (بانوی عمارت)

ریحانه پارسا (پدر)

خاطره اسدی (ممنوعه)

الهه حصاری (ممنوعه)

المیرا دهقانی (لحظه گرگ و میش)

مریم مومن (بانوی عمارت)



بهترین بازیگر مرد درام:

حسام منظور (بانوی عمارت)

مجید سعیدی (بانوی عمارت)

مهدی سلطانی (پدر)

میلاد کیمرام (ممنوعه)

هادی حجازی‌فر (ممنوعه)

سینا مهراد (پدر)



بهترین چهره تلویزیونی به انتخاب مردم:

عادل فردوسی پور (نود)

پژمان بازغی (کودک شو)

رامبد جوان (خندوانه)

نجمه جودکی (ترانه‌باران)

رضا رشید پور (حالا خورشید)

عبدالله روا (ویدیو چک)

علی ضیا (فرمول یک)

احسان علیخانی (عصر جدید)

باربد بابایی (تب تاب)

محمد رضا گار (برنده باش)



بهترین خواننده تیتراژ فیلم و سریال:

علیرضا قربانی (چهارراه استانبول و سریال پدر)

محسن چاوشی (بانوی عمارت)

سینا سرلک (حوالی پاییز)

رضا بهرام (ممنوعه)

رضا کولغانی (مغزهای کوچک زنگ زده)

محمد معتمدی (لحظه گرگ و میش)


خر وصیّت کرد : فرزندم ! بیا و ‌خر نباش !
این همه خر بوده ای ، کافی ست ، پس دیگر نباش !

یا تلاشت را بکن با پارتی پُستی بگیر !
یا فرار مغزها کن ! توی این کشور نباش !

کار کردن مثل خر در شأن ما هرگز نبود !
همتی کن وارثِ این شغل زجرآور نباش !

سعی کن یا رانت خواری یا زمین خواری کنی !
هر چه می خواهی بخور اما پی عرعر نباش !

آخورت را پُر کن و تنها خودت از آن بخور !
بیخودی دلسوز اسب و قاطر و اشتر نباش !

از مترسک هم نترس ، اصلا به او جفتک بزن !
لیک روی خط قرمزهای گاو نر نباش !

کهنه پالانی به تن کن ، حفظ ظاهر کن ولی
در تجمّل از الاغ کدخدا کمتر نباش !

گوسفندان را بترسان از جهان آخرت !
باطناً اما خودت هرگز بر این باور نباش !

هر چه در دِه یونجه موجود است ، یک ‌شب جمع کن !
صبحش از اینجا برو ، یک لحظه هم اینور نباش !

تیز اگر باشی دُمَت را هم نمیگیرد کسی
حال و ‌حولت را بکن ، دلواپس کیفر نباش !

پ.ن: وصیت مسئولین به خر زاده هاشونه


به روزرسانی را که فقط برای انواع بازی ها، نرم افزارها و برنامه های کامپیوتری نگذاشته اند 
گاهی هم آدم ، باید افکارش را به روز کند!
طرز فکرش را ارتقا بدهد
حال و هوایش را تازه کند 
مثلا دور بریزد تمام خاطراتی را که تکرارشان چیزی به جز غم و اندوه  ندارد
رها کند بعضی وابستگی ها را که حال و روزش را به هم میریزند 
افسوس ها را 
غصه ها را 
نگرانی ها را 
و تمام تلخی هایی که بوی کهنگی گرفته اند
گاهی باید یک گوشه ی دنج نشست
زندگی را نو کرد و یک "من" تازه ساخت
با باورهایی جدید
و افکاری رو به رشد 
باور کن 
لازم است هر از گاهی خودمان را هم 
"به روز رسانی" کنیم!


دلتنگ گذشته‌


دلتنگ خونه مادربزرگ 

دلتنگ جمعه هایی که همه تو خونه مادربزرگ جمع می‌شدیم

دلتنگ بازی با بچه‌های فامیل

دلتنگ آب‌تنی تو حوض

دلتنگ خوابیدن تو پشه‌بند


دلتنگ یه سفره از این سر تا اون سر خونه

و کلی آدم که حالشون خوبه 

که با دیدن هم حالشون بهتر میشه


دلتنگ اون ‌سال ‌هام 

دلتنگ اون روزام


دلم کمی قدیم می خواهد❣️


زنــدگی  کهنــه  دروغی  بــیــش  نــیــســت
هیــچ کــس  راضی زحــال خــویــش نــیــســت

زنــدگـی انــدوه وحــســرت خــوردن اســت
جــان شــیــریــن را بــه مــســلــخ بــردن اســت

زنــدگی  جــولــانــگــه  درد و غــم  اســت
کــوره راهی  انــتــهایــش مــبــهم  اســت

زنــدگی ســرشــار از نــاگــفــتــنـی ســت
کـس نــمــیدانــد چــه روزی رفــتــنـی ســت

زنــدگـی حــرمــان مــا  را مــشــتــری ســت
بــغــض آدم در گــلــویــش  بــســتــری ســت

زنــدگـی تــکــرار  تــلــخ  بــردگـی ســت
ایــن همــان مــرگــســت، نــامش زنــدگی ست


در حادثه کربلا با سه‌ نمونه شخصیت روبرو می‌شویم.
اول: حسین (ع)
حاضر نیست تسلیمِ حرفِ زور شود.
تا آخر می‌‌ایستد.
خودش و فرزندانش شهید می‌شوند.
هزینه انتخابش را می‌‌دهد
 و به چیزی که نمی‌خواهد تن‌ نمی‌‌دهد.
از آب می‌گذرد، از آبرو نه‌

دوم: یزید
 همه را تسلیم می‌خواهد.
مخالف را تحمل نمی‌‌کند.
سرِ حرفش می‌‌ایستد.
نوه‌ پیغمبر را سر می‌‌ٔبرد.
بی‌ آبرویی را به جان میخرد
 تا به چیزی که می‌‌خواهد برسد
سوم: عمرِ سعد
 به روایتِ تاریخ تا روز ٨ محرّم در تردید است.
هم خدا را می‌خواهد هم خرما،
 هم دنیا را می‌خواهد هم اخرت.
هم می‌خواهد حسین (ع)را راضی‌ کند هم یزید را.
هم اماراتِ ری را می‌خواهد،هم احترامِ مردم را.
نه‌ حاضر است از قدرت بگذرد،نه‌ از خوشنامی.
هم آب می‌خواهد هم آبرو.
دستِ آخر اما عمرِ سعد تنها کسی‌ است
 که به هیچکدام از چیزهایی که می‌خواهد نمی‌‌رسد.
نه سهمی از قدرت می‌‌برد نه‌ از خوشنامی

ما آدمهایِ معمولی‌ راستش نه جرات و ارادهِ حسین (ع) شدن را داریم،
 نه قدرت و ابزارِ یزید شدن را
 اما در درونِ همه ما یک عمرِ سعد هست!

من بیش از همه از عمر سعد شدن میترسم!


خانه های بزرگ اما خانواده های کوچک داریم ،
مدرک تحصیلی بالا اما درک پایینی داریم 
بی هیچ ملاحظه ای ایام میگذرانیم اما دلمان 
عمر نوح میخواهد !! 
کم میخندیم و زود عصبانی میشویم 
تا دیروقت بیدار میمانیم 
و صبحها همیشه دیر میرسیم،

کم مطالعه میکنیم اما همه چیز را میدانیم !
زیاد دروغ میگوییم اما همه از دروغ متنفریم، 
 زندگی ساختن را یاد گرفته ایم 
اما زندگی کردن را نه 
ساختمانهای بلند داریم اما طبعمان کوتاه است 
بیشتر خرج میکنیم اما کمتر داریم 
بیشتر میخریم اما کمتر لذت میبریم 
فضای بیرون را فتح کرده ایم اما فضای درون را نه 
بیشتر برنامه میریزیم اما کمتر عمل میکنیم 
عجله کردن را آموخته ایم 
ونه صبر کردن را.!

مگر بیشتر از یکبار فرصت 
زندگی کردن داریم.؟!


دوران جدید تیم ملی والیبال کشورمان از سال 2011 و با حضور خولیو ولاسکو آرژانتینی به صورت گام به گام و از پایه شکل گرفت و این مرد باتجربه و موی سپید آرژانتینی با رصد دقیق و پیدا کردن ایرادات والیبال مان تیم ملی والیبال کشورمان را در مسیر درستی سوق داد و بصورت کاملا حرفه ای شروع به تغییر نسل در ترکیب تیم ملی کشورمان انجام داد و با آوردن نفرات جوانی مثل سعید معروف که هم اکنون یکی از انکار ناپذیرترین ستارگان والیبال کشورمان هست،سید محمد ، عادل غلامی،شهرام محمودی، حمزه زرینی و کمی بعد تر نفراتی مهدی مرندی و ترکیب تیم ملی والیبال مان را جوان کرد و بعد از آن شروع به رفع اشکالات فنی نفرات مان که مهمترین آن توپ گیری بازیکنان مان بود را به بهترین شکل ممکن رفع کرد ولی عمر مربیگری این پیرمرد باتجربه در کشورمان خیلی بلند نبود ولی دستاورد این مرد بزرگ هنوزم از اذعان مردم ایران خارج نمی شود و تیم ملی با ولاسکوی آرژانتینی دو عنوان قهرمانی جام ملتهای آسیا در سالهای 2011 و 2013 کسب کرد. پس از جداشدن خولیو ولاسکو از تیم ملی والیبال کشورمان و بازگشت وی به کشورش، اینبار قرعه به نام اسلوبودان کواچ صربستانی در آمد تا سکان هدایت تیم ملی والیبال کشورمان را برعهده بگیرد. تیم ملی والیبال کشورمان با کواچ هم اگرچه نه به صورت کامل ولی تاحدود بسیار زیادی توانست ادامه دهنده راه ولاسکو باشد و در دوسالی که کواچ هدایت تیم ملی والیبال کشورمان را برعهده داشت، تیم ملی توانست به مدال طلای بازیهای آسیایی 2014، مقام چهارم لیگ جهانی والیبال 2014 که تاکنون بالاترین رتبه کشورمان در این تورنمنت مهم است و مقام ششم رقابتهای قهرمانی جهان در سال 2014 دست یابد و در این دوسالی که کواچ صربستانی هدایت تیم ملی کشورمان را برعهده داشت بازهم طبق روال دوران ولاسکو، دست به جوان گرایی در تیم ملی زد و نفراتی مثل عبادی پور،آرمین تشکری،امیر غفور، فرهاد صالح افزون و را به ترکیب تیم ملی والیبال کشورمان اضافه کرد.تیم ملی والیبال کشورمان با هدایت اسلوبودان کواچ روند روبه رشد خود را بصورت آهسته و گام به گام در حال طی کردن بود که به یکباره اختلافات داخلی در تیم ملی و شروع اختلافات یکسری از بزرگان تیم ملی والیبال کشورمان با وی باعث پایان یافتن کار کواچ در والیبال کشورمان شد و این مربی هم از والیبال ایران جدا شد. بعد از جدایی کواچ، پس از کش و قوس های فراوان مسئولان فدراسیون والیبال تصمیم گرفتند تا در آستانه رقابتهای انتخابی المپیک 2016 ریو به یک مربی باتجربه دیگر به نام رائول لوزانو آرژانتینی اعتماد کنند و ثمره این همکاری هم در نهایت منجر به صعود والیبال کشورمان پس از 52 سال به رقابتهای المپیک 2016 ریو شد ولی بازهم عمر این همکاری به دلیل مسائل مالی زیاد طول نکشید و لوزانو هم در کمتر از یکسال از والیبال مان جدا شد. پس از جدایی لوزانو، اینبار مسئولان والیبال کشورمان پس از نامهای بزرگی که بعنوان گزینه های مدنظر فدراسیون اسم برده میشد به سراغ مربی رفتند که شاید کمتر کسی در روزهای اول حضورش در ایران از سوابق وی آگاهی داشت ولی یک قهرمانی لیگ جهانی، سه قهرمانی اروپا، یک قهرمانی جهان و دو نایب قهرمانی جهان وی را به مربی کارنامه دار و موفق تبدیل کرده بود. ایگور کولاکوویچ صربستانی با کوله باری از مقام های ریز و درشت که با تیم ملی کشورش کسب کرده بود سکان هدایت تیم ملی والیبال کشورمان را عهده دار شد. شروع کار کولاکوویچ هم با تیم ملی کشورمان بسیار درخشان استارت خورد و تیم ملی والیبال کشورمان در اولین تورنمنت مهم خود در رقابتهای جام بزرگ قهرمانان جهان در سال 2017 و در حضور بزرگان والیبال دنیا و بالاتر از تیمهای فرانسه و آمریکا در رتبه سوم این رقابتها قرار گرفت و مدال با ارزش برنز را کسب کرد.سال 2018 هم تیم ملی با مربیگری کولاکوویچ توانست به مقام قهرمانی رقابتهای بازیهای آسیایی را کسب کند ولی در طول این دوسالی که وی سکان هدایت تیم ملی کشورمان را برعهده داشت تصمیماتی از سوی وی اتخاذ شد که کم کم صدای اهالی والیبال مان را درآورد و سیل انتقادات از وی شروع شد که بعضا بیراه هم نبود ولی اوج انتقادها از کار وی در راس کادرفنی والیبال کشورمان از سال 2019 آغاز شد،جایی که از ابتدای سال 2019 همگان به خوبی از تقویم شلوغ والیبالی در این سال آگاه بودند ولی کادرفنی تیم ملی والیبال کشورمان و در راس آن ایگور کولاکوویچ در تصمیمی عجیب و اشتباه در چهار تورنمنت مهم مثل لیگ جهانی،جام ملتهای آسیا،رقابتهای انتخابی المپیک و رقابتهای مهم جام جهانی تصمیم گرفتند با کمترین تغییر و نفرات بسیار کم این چهار تورنمنت را پشت سر بگذارند. از این تصمیم عجیب تر،گفته های عجیب و خنده دار آقای کولاکوویچ بود که قبل از شروع رقابتهای جام جهانی در مصاحبه ای عنوان کردند که تیم ملی کشورمان اصلا آمادگی حضور در این رقابتها را نداشت! صحبت هایی‌ که بر خلاف جام هایی که وی در سالهای قبل کسب کرده بود نشان از ناپختگی وی میداد.در صورتیکه از آغاز سال 2019 تیمهای بزرگ دنیا مانند روسیه،آمریکا،فرانسه،ایتالیا و صربستان همگی با پشتوانه بسیار خوب برای هر تورنمنت یک تیم ملی را در نظر گرفتند تا با در نظر گرفتن ملاک های خود در هر تورنمنت حاضر شوند، تیم ملی کشورمان تقریبا با یک ترکیب تکراری و خسته پای در هر چهار تورنمنت گذاشت و نتایج درخشانی هم نگرفت.هرچند که تیم ملی کشورمان با ترکیبی یکنواخت در هر چهارتورنمنت سال 2019 شرکت کرد ولی به هر ترتیب توانست قهرمانی رقابتهای جام ملتهای آسیا 2019 تهران را کسب کند ولی مصدومیت های پرتعداد نفرات مان صدای اعتراض مردم و حتی اهالی والیبال را از این مربی بالا و بالاتر برد. در طول دوسال اخیر که کولاکوویچ صربستانی هدایت تیم ملی کشورمان را برعهده داشت با نادیده گرفتن لیگ برتر کشورمان و تصمیمات خودسرانه خود باعث تضعیف روز به روز والیبال مان شد،تا جایی که در طول سالهای گذشته همواره والیبال ما یک سروگردن از سطح والیبال آسیا پا فراتر گذاشته بود ولی در جام ملتهای آسیا مقابل استرالیا و در رقابتهای جام جهانی مقابل تیم ملی ژاپن تن به شکست هایی تلخ دادیم که شاید تا سالها نشود این نتایج تلخ را از اذعان مردم ایران پاک کرد.باید دید در سال جاری و در آستانه شروع فصل جدید رقابتهای لیگ برتر والیبال کشورمان بازهم برای مسابقات پیش رو، ایگور کولاکوویچ چشم به روی ستارگان آینده دار والیبال کشورمان خواهد بست یا باید منتظر ظهور نفرات جدید در تیم ملی والیبال کشورمان باشیم.


من پُرم از خاطرات و قصه‌ های کودکی این که روباهی چگونه می‌فریبد زاغکی! قصّه‌ی افتادنِ دندانِ شیری از هُما لاک‌پشت و تکّه چوب و فکرهای اُردکی! قصّه‌ی گاو حسن، دارا و سارا و امین روزِ بارانی، کتابِ خیسِ کُبری طِفلکی! تیله‌بازی در حیاط و کوچه و فرشِ اتاق! بر سرِ کبریت و سکه، یا که درب تَشتکی! چای والفجر و سماور نفتیِ کُنجِ اتاق مادرم هرگز نیاورد استکان بی‌نعلبکی! داستانِ نوک طلا با مخمل و مادربزرگ! در دهی زیبا که زخمی گشته بچه لک‌لکی! هاچ زنبور عَسل، نِل در فراق مادرش! یادِ دوران اوشین و نقطه‌های برفکی! هشت سال از دوره‌ی شیرین امّا تلخِ ما پر ز آژیرِ خطر با حمله‌های موشکی! تا کجاها می‌برد این خاطره امشب مرا کاش می‌رفتم به آن دورانِ خوبم، کی! یاد آن دوره همیشه با من و در قلبٍ من من به یاد و خاطراتت زنده‌ام، ای کودکی!

 

تقدیم به تمام متولدین دهه‌ های سی، چهل، پنجاه و شصت.


موفقیت یعنى آنطور که دلِ خودتان مى خواهد، زندگى کنید، کارى که خودتان دوستش دارید را انجام دهید، آدمى که خودتان دوستش دارید را دوست بدارید، لباسى که خودتان مى پسندید را به تن کنید، در راهى که خودتان انتخاب کردید، قدم بردارید. به تعبیری با تمام تاسف، ما بیشتر می پسندیم که خوشبخت نباشیم، اما دیگران ما را خوشبخت بدانند، تا این که خوشبخت باشیم، اما دیگران ما را بدبخت بدانند


برف سنگینی در حال باریدن بود، ناصرالدین شاه هوس درشکه سواری به سرش زد. . دستور داد اتاقک درشکه را برایش گرم و منقل و وافور شاهی را هم در آن مهیا سازند، . آنگاه در حالی که دو سوگلی اش در دو طرف او نشسته بودند، در اتاقک گرم و نرم درشکه، دستور حرکت داد، .کمی که از تماشای برف و بوران بیرون و احساس گرمای مطبوع داخل کابین سرخوش شد، هوس بذله گویی به سرش زد و برای آنکه سوگلی هایش را بخنداند، . با صدای بلند به پیرمرد درشکه چی که از شدت سرما می لرزید، گفت: درشکه چی ! به سرما بگو ناصرالدین شاه "تره هم واست خرد نمی کنه!" .درشکه چی بیچاره سکوت کرد. اندکی بعد ناصرالدین شاه دوباره سرخوشانه فریاد زد: درشکه چی! به سرما گفتی؟؟؟ درشکه چی که از سردی هوا نای حرف زدن نداشت، پاسخ داد: بله قربان گفتم!!! -خب چی گفت؟؟؟ گفت: با حضرت اجل همایونی کاری ندارم، اما پدر تو یکی رو درمی یارم. این حکایت دقیقا حکایت کسانى است که برای تحریم ها تره هم خرد نمیکنند. و ملت زیر خط فقر، همان درشکه چی اند که باید تمام سختی های تحریم را تحمل کنند.


جوایز برگزیدگان سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر طی مراسمی در برج میلاد معرفی شدند. به گزارش ستاد خبری جشنواره فیلم فجر، برگزیدگان بخش‌های مختلف سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر به شرح زیر معرفی شدند: سیمرغ بلورین بهترین فیلم نگاه نو به فیلم روزصفر به کارگردانی سعید ملکان ⬅️جایزه ویژه سردار حاج‌قاسم‌سلیمانی: فیلم آبادان یازده 60 به کارگردانی مهرداد خوشبخت و تهیه کنندگی حسن کلامی سیمرغ بلورین بهترین موسیقی متن: بامداد افشار برای فیلم پوست سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل زن: طناز طباطبایی برای فیلم شنای پروانه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش مکمل مرد: امیر آقایی برای فیلم شنای پروانه سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اصلی زن: نازنین برای فیلم ابر بارانش گرفته سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اصلی مرد: پیمان معادی برای فیلم درخت گردو سیمرغ بلورین بهترین فیلم هنر و تجربه: بهمن و بهرام ارک برای فیلم پوست سیمرغ بلورین بهترین فیلمنامه: نیما جاویدی و مجید مجیدی برای خورشید جایزه ویژه هیئت داوران: سعید ملکان برای فیلم روزصفر سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی: محمدحسین مهدویان برای فیلم درخت گردو سیمرغ بلورین بهترین فیلم: مجید مجیدی و امیر بنان برای فیلم خورشید سیمرغ زرین بهترین فیلم با نگاه ملی: سعید ملکان برای فیلم روز صفر سیمرغ بلورین فیلم برگزیده تماشاگران: شنای پروانه به تهیه کنندگی رسول صدرعاملی


آخرین روز مدرسه تمام شود و بوی نان پنجره ای های مادربزرگ، تا سر کوچه بیاید. برایم پیراهنی سفید با آستین های پف و سارافون جین خریده باشند و کفشهای بندی قرمز که دلم برایش غنج برود و کتاب قصه ی "دخترک دریا" با جلد شمیز. پدر بزرگم زنده باشد و سنگک بدست وارد خانه مان شود و پشت سرش "مادر بزرگ" با خنچه ای بر سرش از عیدی های رنگارنگ ما دلم شمعدانی های سرخ کنار حوض مان را میخواهد بنفشه ها و اطلسی ها و "مادرم" صدا کردنِ عاشقانه ی پدرم را. دلم تماشا میخواهد! وقتی دقت ظریف گره کراواتش را در گوشه ای از آینه تماشا میکردم. دلم خنده های جوان مادرم را میخواهد، وقتی هزار بار زیباتر میشد. دلم یک عید قدیمی میخواهد یک عید واقعی! که در آن تمام مردم شهر بی وقفه شاد باشند، نه کسی عزادار آخرین پرواز باشد نه بیم بیماری، تن شهر را بلرزاند عیدی که دنیا ما را قرنطیه نکند دلم، یک عید قدیمی میخواهد بدون ماسک، بدون احتکار، بدون اینهمه رنج و دلهره.


یک کتابی خوندم به نام قانون ۷۰ درصد چند جمله ی خیلی واقعی و جالبی داشت. * ۷۰ درصد برنامه های آخرین مدل گوشی ها ، بدون استفاده می ماند! * به ۷۰ درصد سرعت یک ماشین گران قیمت و آخرین سیستم نیاز نیست! * ۷۰درصد فضاهای یک ویلای لوکس، بدون استفاده می ماند! * ۷۰ درصد یک قفسه پر لباس، به ندرت پوشیده می شود! از۷۰درصد استعدادهایمان استفاده نمیشود، ۷۰درصد از محبت وعشقمان را ابراز نمیکنیم * ۷۰ درصد از کل درآمد طول عمرمان ، برای دیگران باقی می ماند! روزهایمان می گذرد و پول هایمان در بانک ها و عشقمان درسینه می ماند وقتی که زنده ایم فکر می کنیم پول کافی برای خرج کردن نداریم، اما وقتی که می میریم هنوز پول بسیار زیادی می ماند که هنوز خرج نشده اند ثروتمندی می میرد و برای زنش ۱.۹ میلیون دلار در بانک باقی می گذارد و سپس زن با راننده شخصی شوهرش ازدواج می کند! راننده می گوید: همیشه برای رییسم کار کرده ام اما الان می فهمم همش رییسم برای من کار می کرد!!


چه خبر

 

ملت ساده سوآلش شده از من: چه خبر

باکس کامنت تلگرام، تمامن چه خبر»

شیخ برخیر ز پستو و بیا فاش بگو

بعد زیرآبی و هی حاشیه رفتن چه خبر

جمعه هم رفت و شده شنبه، تو در خواب هنوز

چه خبر از تب و از سرفه‌ی میهن؟ چه خبر؟

آن همه ماسک و ژل و دستکشی که آمد

از امارات و کویت و بن و برلن چه خبر؟

گفته بودی: همه پاکند در اطراف تو، لیک

اخوی را بگو از پاکی دامن چه خبر

یک جوالدوز فرو کن به خود آنگاه بپرس

که عزیزان من از سوزش سوزن چه خبر

ملت گشنه‌ی تو پول ندارد بخرد نان خالی

و نگویی تو اساسن چه خبر

بعد هی فیلم نشان می‌دهی و خنده‌ی مفت

که ببینید به پاریس و به لندن چه خبر

فاجعه زیر عبایت شده پنهان

آنگاه داد و فریاد که از شایعه‌افکن چه خبر

قفل بر باب حرم‌ها زدی و غوغا شد

بعد یک روز از آن عده‌ی لمپن چه خبر

کاسه و کوزه‌ی اوهام و خرافات شکست

تو به فکری که بالام، از چینی بندزن چه خبر

روز جمعه که فوتینا به نماز جمعه

خاک کاهو به سر از مرگ به دشمن» چه خبر

تو بر او مرگ فرستی و سپس دوخته‌ای چشم

خود را به کف پاش که واکسن چه خبر

کرونا را وللش، ملت ما مرد که مرد

گشت ارشاد کجا رفته و از ون چه خبر

تو که با رنگ بنفش آمده‌ای بر سر کار

از بنفشه بگواز پنبه و روغن چه خبر

ای که نه گاو نر استی و نه مرد کهنی

بگو از قصه‌ی بزغاله و خرمن چه خبر

بخیه بر باد زدی، آب به هاون کردی

جان هالو بگو از دسته‌ی هاون چه خبر

ای که از کوچه‌ی معشوقه‌ی ما می‌گذری

گور نه باشین یارالپ دِ، سن اولوپ سن، نخبر؟


سعید نعمت الله نویسنده جوان و خوش فکر سینما و تلویزیون کشورمان که در این سالها با متن های زیبا و به جرات میتوان گفت منحصر به فرد خود خالق سریالهای خاطره انگیزی چون (رستگاران،زیر هشت،خون بها،جراحت،شیدایی، دیوار،مادرانه،مدینه،میکاییل،پشت بام تهران،زیر پای مادر،عقیق، برادرجان، خواب زده و.) بود.وی در اکثر آثارش دنبال حق و حق طلبی و ناحقی بود و این خط داستانی را دنبال کرد و در این راه همواره با متن های بعضا مغرضانه منتقدین همراه شد ولی هربار محکمتر و مصمم تر از قبل با فیلمنامه ای قوی تر و گیرا تر به کار خود ادامه داد ولی قصد من از نوشتن این مطلب بررسی کارنامه هنری پربار این نویسنده خوش فکر بود.آثاری که هرچند هرکدام شان با اقبال بسیار خوب مخاطبان همراه بود ولی خب حتما شامل نکات مثبت و منفی زیادی هم بوده.در ابتدا میپردازیم به نکات مثبت آثار وی:

خلق شخصیت هایی با اسامی خاص:

آقاخان،چاووش، حنیف، خلیل کبابی، کریم بوستان، بدری،افلاطون،بلبل، مدینه،غیاث،آهی، خجسته و اسامی شخصیت هایی هستند که در آثار نعمت الله خلق شدند و این را می توان از نکات جالب و خاص آثار وی دانست. شخصیت هایی که حتی با نا مانوس بودن شان در جامعه، بواسطه خلق خوب و محکم این نویسنده خوش فکر هرکدام شان براحتی در ذهن های مخاطبان ماندگار شده است.

 

روایت ساده:

در غالب آثاری که نعمت الله نگارنده آنها بوده در اوایل قصه، توسط بازیگری که ایفاگر همان نقش هست کاراکتر در کمال سادگی به مخاطب معرفی می شود. نعمت الله با این نوآوری خود به نویسندگان دیگر ثابت کرد همیشه هم لازم نیست برای کشاندن مخاطب پای یک اثر اون را گمراه و سرگردان کرد و با یک روایت درست و ساده هم می شود مخاطب را تشنه ی یک اثر کرد.

 

قهرمان های نعمت الله:

شخصیت های اصلی و اصطلاحا قهرمان های داستان های نعمت الله هم کاملا از بقیه آثار سینما و تلویزیون کشورمان متفاوت هستند. شخصیت هایی که نعمت الله خالق آنها بوده همشون یک ویژگی بارز دارند آن هم "لوتی مسلک" بودن آنهاست.شخصیت هایی که تک تک شان آدمهایی تک رو هستند و بسیار محکم از نظر بقیه شخصیت های سریال هستند و غالبا از احترام ویژه ای هم در آثار وی برخوردار هستند.

 

پردازش در عین شلوغی (جزیره های از هم جدا):

مهم نیست قصه های نعمت الله به لحاظ شخصیت ها و تعداد بازیگران اسم و رسم دار چقدر شلوغ و خانواده های آن پر جمعیت باشند؛با این حال شخصیت های داستان هایش هرکدوم دنیا و جزیره خاص خودش را دارد و جالبتر اینکه نعمت الله عادت ندارد هیچکدام از این شخصیت ها و جزایر مربوط به آن شخصیت را گنگ و نیمه تمام رها کند و با قلم جادویی خود به همه کاراکترهای آثارش به یک نگاه مساوی می پردازد.

 

نقش سیاه در آثار نعمت الله بی معنی ست:

در تمامی آثار دنیا همواره با شروع اثر، مخاطب بدنبال قهرمان و ضد قهرمان اثر می گردد تا تکلیفش مشخص شود و بداند با چه شخصیت هایی در طول اثر مواجه خواهد شد ولی باز هم سعید نعمت الله با ذهنی بسیار خلاق و حتی می شود گفت زیرکانه در هیچ یک از آثارش از حضور شخصیتی کاملا سیاه اجتناب کرده است و فقط برای بد بودن شخصیت خاکستری داستانش دلیلی ساخته و پرداخته کرده است.شخصیت هایی که حتی با وجود بد بودن شان در اکثر دقایق آثار نعمت الله، باز بهشان حق می دهیم و با تک تک شان همزاد پنداری میکنیم.بعنوان مثال، نقش آتنه در سریال زیرپای مادر؛ تا وقتی که در سریال نبود همه از بدی هایش میگفتند ولی با حضورش در سریال در اکثر دقایق بازی، مخاطب فهمید که نباید از آتنه پشیمان هم بدش بیاید و نقش کاملا به یک نقش خاکستری تبدیل شد یا سریال برادرجان و نقش چاووش.همه میدانیم کسی که پول یکی را بخورد و حتی بعد از برملا شدنش گناهش را کتمان می کند حتما فردی سیاه و گناهکار است ولی نعمت الله همین فرد را هم با دلایل نجات خواهر و برادرش از بدبختی و سرپا نگه داشتن خانواده اش از یتیمی به فردی خاکستر تبدیل کرد که تاحدودی مخاطب به چاووش هم برای خوردن مال کس دیگر هم حق می دهد.خلق اینگونه شخصیت ممکن نیست جز با فکری خلاق و قلمی جادویی.

 

مونولوگ های تک نفره و جذاب:

نکته ای دیگر از شاخصه های فیلمنامه های نعمت الله این است که در همه آثار وی گاها در هر قسمت برای یکی از شخصیت هایش که همه شان هم از بزرگان سینما و تلویزیون و تئاتر کشورمان هستند نظیر (آتیلا پسیانی، امیرجعفری، مهدی سلطانی سروستانی، کامبیز دیرباز،بهزاد فراهانی، پریوش نظریه، مجید واشقانی و.) خلق می کند، یک مونولوگ و تک گویی برای شخصیت هایش هست که بسیار هم هنرمندانه ساخته و پرداخته می کند و از نظر بنده، سعید نعمت الله بهترین نویسنده در تک گویی سینما و تلویزیون کشورمان است که تک تک جملاتی که از دهان بازیگر خارج می شود به دل مخاطب می نشیند.

 

و حالا کمی هم این نویسنده جوان و مبتکر را نقد کنیم؛ نه مثل منتقدینی که با غرض ورزی شاید به این قلم و فکر نعمت الله حسودی می کنند بلکه نقدی منصفانه و عادلانه:

 

پایان بندی:

در تعداد زیادی از آثار نعمت الله از جمله ( مادرانه، زیرپای مادر، برادرجان و تا حدودی میکاییل)، وی در پایان کار و در اصطلاح عامیانه قسمت آخر آثارش در ساختن پایانی خوش و یا حتی منطقی با مشکل مواجه است.اگر قرار است کاری در پایان با لحظات آرام و خوش تمام شود لازمه آن حداقل یک پیشینه هست تا مخاطب آن پایان را باور کند ولی در آثاری که از نعمت الله اسم بردم به یکباره و در قسمت آخر گاهی فقط در دقایقی از قسمت آخر شاهد آرام شدن جو سریال به یکباره و بصورت غیرمنطقی هستیم که این پایان، برای مخاطب خیلی دلنشین و باورپذیر نیست.

 

بها دادن بیش از حد به یک شخصیت:

 

همانطور که در مطلب بالا اشاره شد در اکثر آثار نعمت الله همیشه با یک شخصیت مواجه هستیم که مورد اعتماد و احترام سایر شخصیت های آثارش قرار دارد ولی نکته منفی که در آثار نعمت الله مشهود است بها دادن منفی به یک سری از شخصیت های دیگر داستانش هست که در جاهایی از اثر، برای مخاطب رنگ غلو و بزرگنمایی به خود می گیرد.زیاد از حد خواستن یک فرزند، یک همسر، یک رفیق، یک برادر و در داستان های نعمت الله گاهی بیش از حد تو ذوق مخاطب می زند.بطور مثال از یک جاهایی مخاطب بخاطر علاقه ویژه خلیل کبابی به پسرش اشکان که تماما در طول سریال با احترام او را اشکانی صدا می کند و مدام همه چیز را فدای پسرش می کند برای مخاطب این عشق و علاقه پدر و پسری با همه توضیحات و پیشینه در دل داستان، خسته کننده و مصنوعی بنظر می آید، یا علاقه ای که حنیف در سریال برادرجان به برادر خوانده ی خود چاووش دارد و از هیچ خلاف و گناهی در راه علاقه خود به برادرش فروگذار نمی کند از یک جاهایی مخاطب را عصبی و دل زده از سریال می کند و می شود اینگونه شخصیت ها را با کم کردن این چاشنی های شان در نگاه مخاطب شیرین تر و باورپذیر تر جلوه داد.

 

دیالوگ های شلوغ:

 

شاید با خودتان بگویید اینکه کاری دیالوگ هم زیاد داشته باشد نشانه ضعف است؟ در بعضی از آثار نه نشانه ضعف نیست، ولی در آثار سعید نعمت الله که همواره آثار پر بازیگری ست در بعضی آثار و بعضی از سکانس ها؛ دیالوگ های پرشمار شخصیت که بعضا میان حرفهای یکدیگر هم گفته می شود از جذابیت جملات کم می کند و باز هم به جرات می توانم بگویم این نوع از صحنه آرایی و دیالوگ گویی های مداوم و پشت هم فقط در آثار نعمت الله قابل مشاهده است و اگر مقداری از دیالوگ نویسی ثانیه ای و پشت هم برای شخصیت هایش کم کند خیلی به فهم دیالوگ هایش برای مخاطب هم کمک می کند.

 

 

و در پایان، تمام این مطالب گفته شد تا به این نتیجه برسم که سعید نعمت الله نویسنده ای ست که خیلی از عمر نویسندگی اش در سینما و تلویزیون ایران نمی گذرد ولی در این مدت تقریبا کوتاه با قلم خود خالق لحظات خوب و فراموش نشدنی برای مخاطبان بود و در این راه سنگ های زیادی هم به سمتش پرتاب شد.امیدوارم روزی نشود که سرمایه های هنری خود را یکی پس از دیگری از دست بدهیم و برای سعید نعمت الله عزیز هم در ادامه راهش چه در عرصه نویسندگی و چه در عرصه کارگردانی که به تازگی شروعش کرده آرزوی موفقیت میکنم.

 

سامان کیمیایی

 

                                                                                                                      1399/2/15


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها